سرخط خبرها

گفت‌وگو با دکتر مریم صالحی‌نیا، عضو هیئت‌علمی دانشگاه فردوسی مشهد درباره شعر صائب و روزگار ما | راهکار صائب برای رنج آدمی عشق است

  • کد خبر: ۱۷۲۰۷۳
  • ۱۰ تير ۱۴۰۲ - ۱۲:۴۷
گفت‌وگو با دکتر مریم صالحی‌نیا، عضو هیئت‌علمی دانشگاه فردوسی مشهد درباره شعر صائب و روزگار ما | راهکار صائب برای رنج آدمی عشق است
دهم تیرماه، به نام صائب تبریزی نام‌گذاری شده است. وجه تسمیه‌ی این نام‌گذاری زادروز استاد محمد قهرمان است که عمرش را صرف جمع‌آوری و تصحیح اشعار صائب کرده و آن‌ها را در ۶ مجلد به چاپ رسانده است.

شکیبا صاحب | شهرآرانیوز، صائب تبریزی، شاعر نامدار سده‌ی یازدهم هجری در عصر صفوی بود که پس از گذران دوره جوانی در اصفهان، به هند سفر کرد و نزدیک به هشت سال در آن‌جا ماند و پس از آن به اصفهان برگشت و ملک‌الشعرای دربار صفوی شد و تا پایان عمر در اصفهان به پیشه‌ی شاعری مشغول بود.

صائب را پرچم‌دار سبک هندی و بارورکننده‌ی بذری که امثال بابا فغانی سال‌ها قبل از تولد او کاشته بودند می‌دانند. تنوع بدایع و نوآوری‌هایی که صائب در اشعارش و به‌خصوص در تک‌بیت‌هایش به کار برده، او را از شاعران هم عصر و پیش از خودش متمایز کرده است اما شاید این روزها کسی او را چندان که بایسته و شایسته است نشناسد. به مناسبت بزرگداشت این شاعر بزرگ با دکتر مریم صالحی‌نیا، عضو هیئت‌علمی دانشگاه فردوسی مشهد به گفت‌وگو پرداخته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

طرز نوی صائب که به طور خاص در اشعارش به کار برده دقیقا چه ویژگی‌های دارد؟

خیلی‌ها از طرز نو صحبت کرده‌اند. بسیاری از شاعران، طرز خودشان را طرز نو می‌دانند. در این دوره صائب از طرز تازه نام می‌برد. وقتی شعر صائب را با شعرای قبل از خودش از نظر استفاده از واژگان و تشبیهات و حتی ساختار غزل (مثلاً صائب غزل ۸۰ بیتی دارد؛ اما مسبوق به سابقه است، مولوی هم چنین غزل‌هایی دارد) و نوع نگاهش به هستی مقایسه می‌کنیم متوجه تفاوت او با شعرای قبلی خواهیم شد. این تمایز کاملاً حساب شده است و به همین دلیل صائب از شعرش به‌عنوان طرز نو یاد می‌کند. کسانی که به شعر نگاه کلاسیک یا نگاه نو دارند، به هر عنوانی، چه از روی سلب چه ایجاب، واکنشی نسبت به شعر سبک هندی و به‌ویژه شعر صائب نشان می‌دهند. این واکنش نشان از وجود تغییر در بوطیقای شعر است.

همین تفاوت باعث می‌شود که بسیاری از سبک‌شناسان صائب را پرچم‌دار و پیشتاز سبک هندی می‌دانند؟

صائب از جمله شاعرانی است که عمری طولانی داشته و مدت طولانی شعر می‌گفته و حرفه‌اش فقط شعر سرودن بوده است. او کاملاً به شعر شاعران قبل از خودش نظر دارد و حتی شعر آن‌ها را نقد می‌کند و درباره تعریف شعر و استفاده از تشبیهات و استعارات از نظر خودش و دیگر شاعران سخن می‌گوید. علاوه بر این‌ها صائب شاعری پرگوست و دیوان شعر او که استاد قهرمان تصحیح کرده ۷ جلد است و خود شاعر شعرش را دیده و نقادی هم کرده، چنان که در حال حاضر نسخه‌هایی وجود دارد که به نظر صائب رسیده و دست‌خطش هم  در حاشیه‌شان دیده می‌شود. یک سبک‌شناس وقتی همه این موارد را در شعر صائب می‌بیند و بررسی می‌کند قطعاً به شعر او واکنش نشان می‌دهد و سبب می‌شود که او را نماینده این سبک شعری بنامد. چون شعر او نمودی تمام‌وکمال از ویژگی‌های سبک هندی را در خود دارد.

با این همه صائب با وجودِ داشتن تک‌بیت‌های ناب و بی‌نظیر که در بین عامه تبدیل به تکیه‌کلام و ضرب‌المثل شده و حتی رانندگان بعضی ابیاتش را پشت ماشین‌هایشان می‌نویسند، به‌اندازه حافظ و سعدی معروف نیست و تقریباً گمنام باقی‌مانده؟

به نظر من این مسئله به دغدغه‌ی شاعر برمی‌گردد. دغدغه حافظ و تامل و توجه‌اش بیشتر به سمت آسمان است تا زمین (برخلاف صائب) و البته این به این معنا نیست که حافظ از صائب شاعرتر است یا بالعکس بلکه مقداری از این محبوبیت به نظر من خداداد است و مابقی هم به‌خاطر تجربه مثبت مردم از تفأل‌زدن به حافظ است و هم به‌خاطر نظر همیشه مثبت کارشناسان و منتقدان به شعر او که باعث شده حافظ و دیوانش به بخشی از فرهنگ و هویت ما تبدیل شود و نامش به جاودانگی برسد. از طرف دیگر یکی از دلایلی که مردم زمانه امروز جذب محتوای شعر صائب می‌شوند به دلیل شباهت زمانه‌ی صائب به زمانه‌ی امروز است. او از درد مشترک سخن می‌گوید و نسخه‌ای که صائب به‌عنوان یک متفکر برای این درد‌ها می‌پیچد. مثلاً یک راننده یک تجربه‌ی زیسته‌ای از یک درد دارد که با صائب مشترک است و او این شیوه‌ی بیان و نگاه صائب و البته راه‌حلی که مطرح کرده را می‌پذیرد. مثلاً شاعر می‌گوید:  «من از روییدن خار سر دیوار دانستم/ که ناکس کس نمی‌گردد از این بالانشینی‌ها» و مخاطب با اندک تاملی یک تجربه‌ی زیسته‌ی مشترک با این بیت پیدا می‌کند و به دلش می‌نشیند هرچند نام شاعرش را نداند.

البته فکر می‌کنم ساده‌کردن مفاهیم و تصاویر برای درک بهتر مردم عامه هم بسیار مهم است. مثلاً شاید در نگاه ما دودی که از آتشی بر می‌آید صرفاً یک پدیده طبیعی باشد، اما صائب با نگاه خلاقانه و شاعرانه‌اش می‌گوید: «دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست/ جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است» یا مثلاً در جای دیگری می‌گوید: «دل چو غافل شد ز حق، فرمان‌پذیر تن شود/ می‌برد هرجا که خواهد اسب، خواب‌آلوده را» یعنی علاوه بر به ذکر یک مفهوم مهم و والا از تصویری برای روشن‌کردن و درک بهتر آن بهره برده که بسیار ساده و قابل‌درک است.

البته تمام اشعار صائب ساده نیستند و او نیز پیچیدگی‌هایی در اشعارش دارد، اما به‌طورکلی درست است. صائب شاعر زمانه‌ی خودش است و نگاهی که او به شعرای قبل از خودش نظیر بابافغانی و عرفی و ... دارد تا حدی الگووارانه است. چون آن‌ها به عنوان متقدمین این سبک، مسیری طولانی را طی کرده و این راه پر مانع را برای شعرای بعدی هموار کرده‌اند. صائب که در اواخر این دوره ظهور می‌کند در واقع محصول نهایی را درو می‌کند. در کل صائب دوست دارد که مردم شعرش را بخوانند و بفهمند و برای همین از اسلوب معادله برای بیان مفاهیم مختلف زیاد استفاده می‌کند.

اما برخی از کارشناسان جامی را خاتم‌الشعرا می‌دانند و معتقدند بعد از او شعر فارسی کلاسیک و دوره‌ی طلایی شعر به پایان رسیده است؟

ببینید طی گفتمانی که بین علامه قزوینی و ادوارد براون اتفاق افتاد، این نظر مطرح شد. ملک‌الشعرای بهار هم از جمله کسانی است که شعر صائب و سبک هندی را نمی‌پذیرد اما کسی مانند استاد قهرمان که به خانواده‌ی بهار هم نزدیک بوده است نه‌تنها صائب و بوطیقای شعری را تأیید می‌کند بلکه تمام عمرش را صرف جمع‌آوری اشعار وی کرده است. درنتیجه می‌توان گفت که گاهی بزرگان ادب ما اشتباهاتی می‌کنند که اثبات و رد آن سال‌ها زمان می‌برد و حتی در مواردی بین اهل‌فن باقی می‌ماند و به‌راحتی فراموش نمی‌شود.

فکر می‌کنم یکی از دلایلی که باعث چنین اشتباهی در تاریخ‌ادبیات ما می‌شود این است که کسانی مثل استاد بهار دچار غرقگی در آثار کلاسیک بوده‌اند و به همین دلیل این تجدد و تغییر سبک در بوطیقای شعری را چندان نمی‌پذیرفتند. نظر شما در این باره چیست؟

قطعاً همین هست. جالب است که شخصی مثل جامی که او را خاتم‌الشعرا می‌دانند بسیار از تغییر و نوگرایی استقبال می‌کرده و با شاعران جدید ارتباط بسیار خوبی داشته. به‌طورکلی درباره همه‌ی ما این مسئله وجود دارد که وقتی در دنیای کلاسیک هستیم حس می‌کنیم روی زمین محکم‌تری ایستاده‌ایم و اینجا همه چیز دائمی و قابل‌پیش‌بینی است. برخلاف چیزی که در طرز نو می‌بینیم که انگار همه چیز موقتی است و خیلی وقت‌ها مطابق با انتظارات ما نیست. درنتیجه این نپذیرفتن ناشی از همین غرقگی و البته ترس از رفتن یک سری از ارزش‌ها و قوانین است. این جنگ بین کهنه و نو همیشه بوده و هست اما عبور از سبک قدیم و رسیدن به سبک جدید قطعاً باید با توجه و نگاه به عقب همراه باشد وگرنه شکست می‌خورد. همین‌طوری که در شعر حافظ می‌بینیم که او به‌تمامی شاعران پیش از خودش نظر داشته و از آنان آموخته و الهام گرفته است.

صناعات بدیعی و صور خیال چه جایگاهی در شعر صائب دارد و درنتیجه‌ی آن چه تفاوتی در تصویرسازی و ایماژهای شعری با سبک عراقی دارد؟

صائب زبان و دیدگاه و موتیف‌های واژگانی خاص خودش را دارد و این خصیصه نشات گرفته از نگاه او به شاعران پیشین است که توانسته علاوه بر واردکردن بدایع به شعرش از کلیشه‌های سبک عراقی فاصله بگیرد. همان‌طور که استاد شفیعی کدکنی در کتاب ادوار شعر فارسی نوشته‌اند که شاعر باید مختصات زبانی زمان خودش را وارد شعر کند. صائب و هم‌عصرانش اگر درباره زلف یار شعری گفته‌اند از تشبیهات و استعارات زمان خود استفاده کرده‌اند و به‌نوعی امضای خودشان را بر شعر گذاشته‌اند. در کنار این‌ها باید توجه داشت که صائب خداوندگار اسلوب معادله است و یکی از دلایل تمایز شعر او که از طرفی مورد استقبال مردم کوی و برزن و عدم استقبال شعرای هندی بود همین مسئله است. چون برخلاف مردم عامه، دیریابی در هند ارزش بوده و شعر صائب به‌خاطر داشتن اسلوب معادله فهم راحت‌تری داشته است. این شگرد او بعداً سبب شد که شاعران دورخیال نظیر بیدل از این روش برای افزایش پیچیدگی‌های شعری خود بهره ببرند. البته صائب در کنار ابیات ساده، ابیات و غزلیات پیچیده هم کم ندارد. وقتی پای مضمون‌سازی به میان می‌آید صائب از ردیف‌های اسمی استفاده می‌کند و هر بیت تصویر جدایی ارائه می‌دهد و در واقع ما برخلاف سبک عراقی در غزلیات هندی تداوم تصویر چندانی نداریم.

مهاجرت صائب به هند و زیستش در جامعه و فرهنگ هندی، در شعرهای او تا چه اندازه تاثیر داشته است؟

به نظر من آن‌چه را که می‌توانیم احتمال دهیم که در شعر صائب متأثر از سفرش به هند است، وسعت مشربی است که در شعرش انعکاس پیدا کرده است. در آن زمانه‌ی متعصبی که صائب زیسته، مهاجرتش به هند و دیدن زیست مردم با ادیان مختلف در کنار هم و بدون هیچ مشکلی، دیدگاه صائب را هم وسعت داده و این وسعت مشرب را در شعرش هم انعکاس داده است. البته نباید نادیده گرفت که صائب درباره هند به اقتضای حالش گاهی با عشق از هند صحبت می‌کند و گاهی دلتنگی برای وطن آزارش می‌دهد اما فکر می‌کنم بیشترین اثر ناخودآگاهی که این سفر روی صائب گذاشته همین وسعت مشرب است.

شعر صائب می‌تواند برای نسل امروز و رنج‌هایش پیشنهادی داشته باشد؟

صائب به‌عنوان انسانی که در دوره‌ای نزدیک به دوره ما زندگی کرده، راه آزادانه زیستن را در غنا و بی‌نیازی می‌داند. از نظر من صائب شاعر اگرهای جادویی است؛ یعنی بیت‌هایی دارد که دارای اگرهایی است که وقتی آن‌ها را می‌خوانی مثل رسالت پیامبرانه ایست که نیما هم برای بعضی از شاعران قائل است و به نظر من صائب آن رسالت را داراست. مثلاً صائب بیتی دارد که می‌گوید:  «گناه مائده‌ی بی‌دریغ گردون چیست؟ / اگر تو جز دل خود روزی دگر نخوری» یعنی تو اگر در خودت فرورفته نباشی و دائماً در اندوه و غصه غوطه‌ور نباشی، کارهای زیادی برای انجام‌دادن هست و درهای زیادی برای بازکردن وجود دارد. عملاً تمام مسئولیت را به گردن فرد می‌اندازد. از این توصیه‌های اخلاقی و همدلی‌ها در شعر صائب بسیار هست و شعر او را در زمانه ما شایسته خواندن و توجه می‌کند. راهکار صائب و بیدل برای رنج آدمی عشق است. هر دو شاعر انسان را به عشق‌ورزیدن دعوت می‌کنند. هر دو معتقدند انسان عاشق راحت‌تر بر سختی‌ها غلبه می‌کنند و مسیر را هموارتر می‌پیمایند و ارزش انسان را در توانایی‌اش در عاشق شدن می‌دانند. عشقی که صائب بر آن تأکید دارد عشقی مقدس است که باعث پالودگی و تعالی انسان می‌شود و معامله‌ای نیست. او اندوه و شادی را نیز متأثر از این عشق پاک می‌داند و بسیار برایش ارزشمند است. به نظر من عنصری که صائب و بیدل و سعدی و حافظ را نور واحد می‌کند دانستن ارزش همین عشق حقیقی است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->